حاج لطيف بيات جوزاني
در ماه مبارک رمضان سال 1407 هجري قمري براي تبليغ به جوزان از توابع ملاير رفته بودم و در آنجا پير مردي با صفا و نوراني به نام جناب مستطاب آقاي حاجي لطيف بيات را ملاقات کردم و ايشان نقل کردند:
نويسنده: محمد يوسفي
در ماه مبارک رمضان سال 1407 هجري قمري براي تبليغ به جوزان از توابع ملاير رفته بودم و در آنجا پير مردي با صفا و نوراني به نام جناب مستطاب آقاي حاجي لطيف بيات را ملاقات کردم و ايشان نقل کردند:
شبي در عالم رؤيا ديدم از خياباني عبور مي کنم ناگهان چشمم به سيد نوراني و جواني خوش اندام افتاد؛ بعد از سلام و احوالپرسي رو به من کرد و فرمود:
ميل داري به کربلا برويم؟
عرض کردم: آري مايلم.
فرمود: پس از اين خيابان برويم. شروع کرديم به رفتن.
متوجه شدم که اين خيابان کلاً داراي درخت هاي ميوه است و هر ستمش، اشجار زيادي ديده مي شود و نهرهايي زير درختان جاري است؛ ناگهان به درب صحن مقدس امام حسين عليه السلام رسيديم، چون من قبلاً به کربلا رفته بودم متوجه شدم.
وارد صحن که سقاخانه دارد شديم، و چون خواستيم وارد حرم شويم، آقا رو به من فرمود: زيارتنامه بخوانيم. و شروع فرمود به زيارت.
مخفي نباشد که راوي سواد ندارند و به همين جهت متوجه نشدند آقا زيارت مي خوانند يا اذن دخول، سپس نام مبارک رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را گفتند و سلام دادند و بعد سلام به حضرت علي عليه السلام و يک يک ائمه تا به نام مبارک امام زمان عليه السلام رسيد.
فرمود: اين سلام را شما بگو.
من گفتم: السلام عليک يا امام زمان.
حضرت جواب سلام را دادند و وارد حرم شديم. ناگهان ديدم آقا بين جمعيت زائر مخفي شدند و ديگر حضرت را نديدم، به جستجوي حضرت اين طرف و آن طرف نگاه مي کردم که از خواب بيدار شدم. (1)
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم
شبي در عالم رؤيا ديدم از خياباني عبور مي کنم ناگهان چشمم به سيد نوراني و جواني خوش اندام افتاد؛ بعد از سلام و احوالپرسي رو به من کرد و فرمود:
ميل داري به کربلا برويم؟
عرض کردم: آري مايلم.
فرمود: پس از اين خيابان برويم. شروع کرديم به رفتن.
متوجه شدم که اين خيابان کلاً داراي درخت هاي ميوه است و هر ستمش، اشجار زيادي ديده مي شود و نهرهايي زير درختان جاري است؛ ناگهان به درب صحن مقدس امام حسين عليه السلام رسيديم، چون من قبلاً به کربلا رفته بودم متوجه شدم.
وارد صحن که سقاخانه دارد شديم، و چون خواستيم وارد حرم شويم، آقا رو به من فرمود: زيارتنامه بخوانيم. و شروع فرمود به زيارت.
مخفي نباشد که راوي سواد ندارند و به همين جهت متوجه نشدند آقا زيارت مي خوانند يا اذن دخول، سپس نام مبارک رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را گفتند و سلام دادند و بعد سلام به حضرت علي عليه السلام و يک يک ائمه تا به نام مبارک امام زمان عليه السلام رسيد.
فرمود: اين سلام را شما بگو.
من گفتم: السلام عليک يا امام زمان.
حضرت جواب سلام را دادند و وارد حرم شديم. ناگهان ديدم آقا بين جمعيت زائر مخفي شدند و ديگر حضرت را نديدم، به جستجوي حضرت اين طرف و آن طرف نگاه مي کردم که از خواب بيدار شدم. (1)
پي نوشت :
1. شيفتگان حضرت مهدي عليه السلام: 186/1 و همان، ج 2، ص 463.
منبع مقاله :يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}